من می نویسم ، چرا که نوشتن فقط یک راه فرار برای آرزو های ناکام است ، آرزوهایی که به آن نرسیده ام ، آرزوهایی که هر آدمی مطابق روحیه ی محدود و موروثی خودش تصور کرده است .
[ یکشنبه 88/1/30 ] [ 10:52 صبح ] [ حامد ابراهیمی ]
زندگی من مثل یک کنده ی هیزم تر است که گوشه ی دیگدان افتاده است و به آتش هیزم های دیگر برشته و زغال شده ، ولی نه سوخته است و نه تر و تازه مانده ، فقط از دود و دم دیگران خفه شده .
[ یکشنبه 88/1/30 ] [ 10:33 صبح ] [ حامد ابراهیمی ]
همیشه فکر کن که توی یک اتاق شیشه ای ذندگی می کنی ،
پس سعی کن به طرف کسی سنگ پرتاب نکنی ،
چون اولین چیزی که میشکنه دنیای خودته ...
[ شنبه 88/1/29 ] [ 10:0 صبح ] [ حامد ابراهیمی ]
::