ابر میبارد ، چشم میبارد
از زمین و زمان برایم میبارد
قطره های هوس بر لایه ی عشق چیره شده ست
به کدامین گناه عشق را میشوید؟!
گاه می آیی و گاه میروی
و ایستادن تاوان دلداگی ست
همان تاوانی که گفته بودی هر انتخابی دارد!!
لحظه ی خوشی تمام می شود ، به خودت می آیی
این همان لحظه ی سخت تصمیم است
که تو می بایست از پسش بر آیی
اما ..
همه زیبایی این عشق
به یک لحظه چه بد ویران شد
و تو گفتی :
( چه غلطی کردم ، دست در دست تو دمی خوش بودم )
و در این لحظه صدایی آمد
این همان صوت شکسته شدن من بود
واژه ی بغض فشاری به گلویم آورد
و درونم میسوزد
کاش ..
[ پنج شنبه 92/7/4 ] [ 8:0 عصر ] [ حامد ابراهیمی ]