سفارش تبلیغ
صبا ویژن

من ره به خلوت عشق هرگز نبرده بودم

شیخ جلیل علی بن ابراهیم قمی رحمة ا... از حضرت امام محمد باقر ع روایت کرده که وقتی حضرت رسول ص نشسته بود و جبرِِئیل نزد آن حضرت بود ، ناگاه نظر جبرئیل به سوی آسمان افتاد و رنگش تغییر کرد از ترس به حدی که مانند زعفران شد ، پس خود را چسبانید به رسول خدا و به آن حضرت پناه برد . پس ححضرت رسول نظر افکند به آنجا که جبرئیل نظرش افتاده بود ، دید ملکی را که پُر کرده مشرق و مغرب را که گویا قاب زمین است.
پس آن ملک رو کرد به پیغمبر و گفت: یا محمد من رسول خدایم بسوی تو، که تو را مخیر سازم که ، پادشاه باشی و رسول بهتر است ، یا بنده باشی و رسول؟
پس حضرت التفات کرد بسوی جبرئیل ، دید رنگش به حال اول برگشته و به خال آمده. جبرئیل عرض کرد : بلکه اختیار کنید که بنده باشید و رسول.
پس آن ملک پای راست را بلند کرد و گذاشت در میان آسمان دنیا و پای چپ را بلند کرد و گذاشت در آسمان دوم ، بعد از آن پای راست را گذاشت در آسمان سوم و به همین نحو رفت تا آسمان هفتم. هر آسمان را یک گام خود کرد و آنقدر بالا رفت تا اینکه به اندازه ی مرغ کوچکی شد.
پس حضرت همانا رو به جبرئیل کرد و فرمود: همانا مشاهده کردم که تو به شدت ترسیدی و ندیدم چیزی که مرا اینقدر بترساند ، جز تغییر کردن رنگ تو.
جبرئیل گفت: یا رسول ا... مرا ملامت نفرما. آیا دانستید که این ملک که بود؟ این اسرافیل حاجب الرّب (پرده دار خدا) بود ، و از زمانی که حق تعالی آسمانها و زمین را خلق فرمود از مکان خود پایین نیامده. من او را دیدم که بسوی زمین می آید ، گمان کردم که آمده است برای برپا کردن قیامت. پس از ترس قیامت رنگم چنان تغییر کرد که مشاهده فرمودید. پس چون دیدم که برای امر قیامت نیامده بلکه حق تعالی چون شما را به جهت بزرگیتان او را به نزد شما فرستاده ، رنگم به حال اول آمد و نفسم بسوی من برگشت.

منازل الآخرة - تالیف حاج شیخ عباس قمی - چاپ ششم - فصل 4 - ص 59



[ یکشنبه 89/9/7 ] [ 5:51 عصر ] [ حامد ابراهیمی ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه